Tuesday, August 24, 2010

تو یه مرگیت بود

میتونسیم کنار هم قدم بزنیم بی تفاوت جلومونُ نگاه کنیم
میتونستیم دست همُ بگیریمُ آسفالت کف خیابونُ نگاه کنیم
میتونسیم تو چش هم نگاه کنیم چایی هورت بکشیم
میتونستیم کنار هم بخندیم. میتونسیم انقد بخندیم که من دلم درد بگیره، تو اشکت در بیاد
میتونستیم تو مهمونی برقصیم عاشق هم شیم
میتونستیم کنار هم بشینیم به هم افتخار کنیم
میتونستیم بحث خفن کنیم به هیچ نتیجه ای هم نرسیم
میتونستیم همُ حس کنیم. با هم بودنُ حس کنیم
اما تو دوس نداشتی
تو نمیخاستی
تو نمیخاستی کنارم قدم بزنی، دستمُ بگیری، تو چشم نگاه کنی، با من بخندی، تو مهمونی برقصی، کنار من بشینی، با من بحث کنی، منُ حس کنی
تو دو نقطه پرانتز باز و دونقطه ستاره و دونقطه دو تا پرانتز بازُ ترجیح میدادی
من خودِ واقعیتُ میخاستم
تو منِ مجازی رو میخاستی
نشد که حست کنم حسم کنی

No comments:

Post a Comment